بعضیها تجسم یک سنتاند. تجسم داشتهای به درازای تاریخ و روایتگر داشتههای گذشتگان. به گواه خاطرههای ثبت و ضبطشده در ذهن علاقهمندان به موسیقی ایرانی حسین علیزاده از تبار همین آدمهاست.
رخدادشهر: هنگامیکه نام سهتار به میان میآید تصویری از چهره حسین علیزاده در ذهن تداعی میشود که مختص خود اوست. میشود در دریچه ذهن تصور کرد حضور در کنار او و ساز زدنش را: «به حالت چهارزانو روی سن نشسته، چشمانش را بسته، سرش را کمی به سمت چپ کج کرده و حرکت موهایش با رقص دستانش روی سیمهای سهتار هم ساز شده است.»طرفدارانش میگویند نوازنده و آهنگساز باتجربه که سابقه همکاری با بزرگان موسیقی ایرانی چون محمدرضا شجریان و شهرام ناظری را دارد بیش از چهل سال است که نغمههای ماندگاری را از دل سهتار، تنبور، تار و ... بیرون کشیده است.
علیزاده بهعنوان یکی از نوازندگان و آهنگسازان سه دهه اخیر موسیقی ایرانی با نوازندگان نامدار دیگری همچون محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان و کیهان کلهر به اجرای برنامه مشترک پرداخته است. اگر نگاهی به فهرست بلندبالای استادانی بیندازیم که علیزاده در محضرشان تلمذ کرده به نامهایی مانند هوشنگ ظریف، حبیبالله صالحی، علیاکبر شهنازی، داریوش صفوت، نورعلی برومند، و عبدالله دوامی برمیخوریم.
بااینوجود اما حسین علیزاده نقش یک نفر را در این میانه برجستهتر از دیگران میبیند؛ «فرهاد فخرالدینی». حسین علیزاده در دوران نوجوانی به هنرستان موسیقی ملی رفت تا بتواند با بهرهگیری از تجربیات استادان شاخص این هنرستان راه خود را در موسیقی ایرانی پیدا کند. حسین علیزاده، کودک شیطان آن زمان، سر کلاسهای تئوری موسیقی فرهاد فخرالدینی نشست، از او آموخت، سپس در کنارش ساز زد و بعدها بهزعم رهبر پیشین ارکستر ملی ایران، به یکی از دوستان نزدیکش تبدیل شد. وقتی به سراغ حسین علیزاده رفتیم تا از سالهای آشنایی و همکاری با فرهاد فخرالدینی برایمان بگوید، رسم استاد و شاگردی را بهجای آورد و حضور بر سر کلاسهای او را افتخاری بزرگ قلمداد کرد. علیزاده که سالهای سال نفس به نفس با فرهاد فخرالدینی ساز زده، میگوید رهبر پیشین ارکستر ملی یادگاری بهروز شده از استاد ابوالحسن صبا، چهره جاودانه موسیقی ایرانزمین است. پای صحبتهای حسین علیزاده، نشستیم تا به دنبال تأثیر فخرالدینی بر او و موسیقی ایرانی بگردیم. ماحصل این همنشینی اکنون پیش روی شماست:
بسیاری از اهالی موسیقی که اجرای ارکستر ملی را با رهبران دیگر دیدهاند، اعتقاد دارند روی این صحنه و روبروی این ارکستر فقط باید فرهاد فخرالدینی بایستد. شما با این عده موافق هستید؟
درهرصورت باید قدر تمام سالهایی که ایشان چه در ارکسترهای رادیو و چه در ارکستر ملی حضور داشتهاند را بدانیم. ایشان رهبری ارکستر را چه ازنظر فنی که مربوط به موسیقی ایرانی میشد و چه ازلحاظ ارتباط با اعضای ارکستر به بهترین نحو انجام میدادند. آقای فخرالدینی در ارکستر برای نوازندهها حکم معلم را دارند و بهآسانی نمیتوان جای او را پر کرد. به نظرم بهنوعی برخورد ضد ارزشی محسوب میشود که بخواهیم ایشان را بهطور کامل از ارکستر ملی حذف کنیم و نباید چشم خود را روی اقدامات مثبت پرشمار ایشان ببندیم. البته میدانم که ایشان در دوره بازنشستگی به سر میبرند و از سوی دیگر کسانی که زیردست ایشان چه در آهنگسازی و چه در زمینه رهبری تربیت شدهاند، میتوانند جای ایشان را بگیرند ولی باید قبول کنیم که هر کسی فرهاد فخرالدینی نمیشود.
از نگاه یک نوازنده و آهنگساز باتجربه، رهبری را کار سختی میدانید یا خیر؟
رهبری چیز خیلی عجیبوغریبی نیست. مایه اصلی رهبری در درجه اول، شناخت از موسیقی است؛ یعنی اینکه شما حس موسیقایی داشته باشید، بتوانید اثر خلق کنید و بعد از ارکستر شناخت پیدا کنید. آقای فخرالدینی آثار خیلی زیادی داشتهاند که همه آنها را هم خودشان رهبری کردهاند. استاد فخرالدینی حتی در آذربایجان هم که به آنجا سفر کرده و ارکستری را بهعنوان رهبر میهمان، رهبری کردهاند، بسیار محبوب هستند چون نبوغ خود را روی صحنه به نمایش گذاشتهاند.
خیلی از موزیسینها هستند که چون آهنگسازی انجام دادهاند، کار خود یا آثار مشابه را رهبری میکنند، چون میتواند حس لازم را ارکستر القا کنند، نه اینکه فقط خوب دست تکان بدهند. قطعاً رهبر باید خوب هم دست تکان بدهد ولی جنبه حسی و عاطفی موسیقی نیز بسیار مهم است. به نظر من شبیه به فخرالدینی خیلی کم داشتهایم که بتواند این حس را به ارکستر القا کند. ارکستر میتواند با دیسیپلین و سختگیری، قطعات خیلی مشکل را دربیاورد ولی وقتی با موسیقی ایرانی مواجه میشوید، آدمهای انگشتشماری داریم که موسیقی ایرانی را بهعنوان رهبر بتوانند در قالب ارکستر به نوازندهها القا کنند. این جمله آخر که گفتم خیلی مهم است چون نشان میدهد رهبر ارکستر موسیقی ایرانی چه نقشی میتواند داشته باشد. فقط فن رهبری و دست تکان دادن نیست بلکه رهبر باید حس قلبی خود را هم به ارکستر القا کند و به نظر من هرکسی چنین شناختی را ندارد.
فرهاد فخرالدینی در زمینه تکان دادن دست و ریتم رهبری چگونه عمل میکرد؟
البته نباید متعصبانه نگاه کرد. رشتههای مختلف موسیقی بهصورت تخصصی دیده میشوند و بعضی از کسانی که تخصصشان رهبری است روی این موضوع تعصب دارند. آنها فکر میکنند که هرکسی در موسیقی باید کار خودش را انجام دهد ولی باید این افراد را توجیه کرد. فرض کنید آقای ایکس که ارکستر سمفونیک را رهبری میکند، از تمام آثار کلاسیک موسیقی شناخت دارد و میتواند با تجربهای که در این زمینه به دست آورده، کار را پیش بگیرد. کسی که در موسیقی ایرانی کار میکند، باید تجربهای هم در زمینه موسیقی ایرانی داشته باشد. ما تاکنون نظیر فرهاد فخرالدینی نداشتهایم؛ کسی که روی ردیفهای موسیقی، آوازها، همه فنون موسیقی ایرانی و درعینحال از قالب ارکستر و رهبری احاطه داشته باشد. بازهم میگویم که به نظر من فرهاد فخرالدینی هم رهبر ارکستر، هم معلم بود و هم پدر ارکستر ملی بود.
شما همکاریهای مستقیمی هم با یکدیگر داشتید؟
همکاری ما در همان ارکستر رودکی بود که من در کنار ایشان، ساز میزدم. البته آن ارکستر حدود سی، چهل نوازنده داشت. در بعضی از اجراهای رادیو هم با ایشان همکاری داشتم. یک قطعه چهارگاه هم داشتم که آقای فخرالدینی تنظیم کرد و خودم هم تار اثر را اجرا کردم. فکر میکنم این قطعه «کوهسار» نام داشت. میگویم «فکر میکنم» چون قطعه مربوط به قبل از انقلاب است و به همین دلیل کمی با تردید اسمش را بر زبان میآورم.
ظاهراً خاطرهها بهقدری رویهم انباشته شده که نام قطعات خودتان را هم فراموش کردهاید...
بله، این قطعه را در کانون پرورش فکری، ساختم که با ارکستر بچهها و با سازهای اُرف اجرا شد. آقای فخرالدینی این قطعه را دوست داشت و آن را برای ارکستر رادیو تنظیم کرد. آن زمان من حتی به سربازی نرفته و در حال گرفتن دیپلم هنرستان بودم. بههرحال همنشینی با آقای فخرالدینی جزو افتخارات من محسوب میشود. برای من افتخار است که ایشان میگویند ما همکاری داشتهایم ولی همکاری ما در همنشینیهای پرتعداد و آثاری که در ارکستر رودکی اجرا میشده، خلاصه میشود. من افتخار داشتم یکی از نوازندگان ارکستری باشم که آقای فخرالدینی هم در آنجا حضور داشته است. آثار ایشان، احمد پژمان و عمدتاً آثار استاد دهلوی با این ارکستر اجرا میشد و من با آقای فخرالدینی بهعنوان نوازنده در یک ارکستر همکاری میکردم.
ایشان در دورههایی هم رهبر ارکستر هنرستان بودند. آقای فخرالدینی در هنرستان، ارکستر سازهای ملی تشکیل داده بودند که ارکستر بزرگی هم بود و من در آن ارکستر قیچک میزدم. شاید جالب باشد که من در این ارکستر ساز تخصصیام یعنی تار را نمینواختم. قرار بود سازهای مختلف ایرانی احیا شوند و در ارکستر باشند که این اتفاق به رهبری فرهاد فخرالدینی در ارکستر هنرستان در حال رخ دادن بود. بههرحال من همیشه خودم را شاگرد ایشان میدانم. استاد فخرالدینی یکی از انسانهای بزرگ موسیقی ما و کسی است که من ازنظر قلبی به ایشان ارادت دارم و خوشحالم که در این سالها به استاد نزدیک بودهام. فرهاد فخرالدینی کسی بوده که نقش مهمی را در زندگی من ایفا کرده است.
آیا اتفاق میافتاد در قطعاتی که حتی بهصورت مستقل کار میکنید، از راهنماییهای فرهاد فخرالدینی استفاده کنید و از ایشان سؤال بپرسید؟
بله، وقتی کارهای ارکستری را آغاز کردم، بهکرات از تجربه ایشان بهره بردم. تخصص من در ابتدا سازهای ایرانی بود ولی ازآنجاییکه در هنرستان شاگرد ایشان بودم، شروع به کار در زمینه ارکستر کردم. یادم میآید اولین سرودها و قطعاتی را که ساختم به ایشان نشان دادم و از راهنماییهایشان استفاده کردم. من سال 1362 برای ادامه تحصیلات از ایران رفتم و سپس به ایران بازگشتم. در این دوره آهنگسازی میکردم و قطعه مینوشتم. در آن روزها با استاد فخرالدینی خیلی معاشرت داشتم و با ذوق و شوق هر جملهای را که مینوشتم به ایشان نشان میدادم. هنوز هم فرهاد فخرالدینی را معلم خودم میدانم و بهعنوان کسی که میتوانم از تجربیات ایشان استفاده کنم، برایشان احترام قائل هستم. مرتباً با استاد تماس داشتهام و قطعاً اگر امروز هم به راهنمایی ایشان احتیاج پیدا کنم، بدون درنگ نزدشان خواهم رفت چون نظر ایشان بهعنوان یک صاحبنظر برای من خیلی مهم است. همانطور که گفتم آقای فخرالدینی همیشه معلم من محسوب میشود.
اگر بخواهید کارنامه فرهاد فخرالدینی را بهصورت یکپارچه موردبررسی قرار دهید، آیا فرازوفرودی میبینید یا معتقدید روند با ثباتی را طی کردهاند؟
کار هر کسی در تداوم و ادامه روندش مشخص میشود. برای بررسی پرونده هر آهنگساز باید تمام زمینهها را مدنظر قرار دهید. در واقع شما یک سیر را مشاهده میکنید که ممکن است روندی صعودی یا نزولی داشته باشد. وقتی به بیش از نیمقرن کارهای آقای فخرالدینی نگاه کنید که از کجا شروع شده و چه تداومی درزمینه آهنگسازی، نوازندگی و ... داشته، متوجه عظمت شخصیت هنری ایشان میشوید. کار فرهاد فخرالدینی در موسیقی شبیه به هیچکس نیست.
هر کسی اگر بتواند ویژگی خود را پیدا کند، مشکلی برای کار کردن ندارد که این مسئله در کار آقای فخرالدینی نمود عینی دارد. همانطور که پیشتر اشاره کردم استاد فخرالدینی ساده و بدون زحمت کار آهنگسازی یا رهبری را انجام میدادند. نه اینکه وقت نگذارد و زحمت نکشد ولی بهزور کار نمیکرد چون موسیقی از درون او میجوشید. وقتی آهنگسازی خلاق باشد، در تمام دورانی که کار میکند، موسیقی از وجودش میجوشد. استاد فخرالدینی جزو نوابغی هستند که سرخطی دارند و روند موفقیتشان هم تداوم پیدا کرده و بهصورت اتفاقی نبوده است. اگر کل کارهای فرهاد فخرالدینی را مطالعه کنید، میبینید که چگونه هر کسی خودش را در طی زمان بسط و گسترش میدهد. این موضوع با زمانی که میبینید کارهای فردی فقط تداوم دارد و در حال اوجگیری و تکامل نیست، متفاوت است. استاد از کودکی موسیقی را آغاز کرد اما از سوی دیگر کمتر کسی میتواند ادعا کند که بهاندازه ایشان زحمت کشیده است. قبلاً هم گفتم که باید به وجود ایشان افتخار کرد و قدرشان را دانست.
آقای فخرالدینی میگفتند «من شاگردان زیادی داشتم اما این مسئله که شاگردانم از من چیزهایی آموخته باشند، بههیچعنوان به این معنا نیست که کاری را برایشان انجام دادهام.» دراینباره چه دیدگاهی دارید؟
کلاً در زمینه آهنگسازی و ارکستر میتوانم بگویم که آقای فخرالدینی دین بزرگ و مهمی بر گردن من داشتند. هر کسی بالاخره از یکجا آموزش میبیند و سپس با کمک خلاقیت خود راهش را ادامه میدهد. من از آقای فخرالدینی درس گرفتم و جانمایه فرهاد فخرالدینی را از داخل آموزههایش پیدا کردم.
طبیعتاً با توجه به رابطه بسیار نزدیکی که با فرهاد فخرالدینی داشتید، باید خاطرات مشترک زیادی شکلگرفته باشد. خاطرهای از ایشان دارید که برای ما نقل کنید؟
تمامروزهای زندگی من با ایشان خاطره است. یکی از اولین خاطرات ما به زمانی برمیگردد که در هنرستان، هنرجو بودم. آن زمان در حال یادگیری دستگاه همایون از استاد شهنازی بوده و زیروبم کار را میآموختم. چهارده یا پانزده سال بیشتر نداشتم که شنیدم فیلمی به نام «شوهر آهو خانم» ساختهشده است. خیلی کنجکاو بودم این فیلم را ببینم چون شنیدم آقای فخرالدینی موسیقی این اثر را ساخته است. البته علاقه بسیار زیادی هم به سینما داشتم اما فکر نمیکردم خودم هم یک روز موسیقی فیلم بسازم.
همدلی نوشت، وقتی به سینما رفتم و فیلم را تماشا کردم، دیدم که چه قدر زیباست. به خاطر دارم در حال یادگیری کرشمه «همایون» از استاد شهنازی بودم و درس آن روز ما به کرشمه اختصاص داشت. جالب اینکه همین نغمه کرشمه را دریکی از قطعات موسیقی فیلم «شوهر آهو خانم» شنیدم. یکدفعه در سینما احساس کردم که سر کلاس استاد شهنازی نشستهام. از آن زمان بود که پی بردم ذهن فرهاد فخرالدینی نسبت به موسیقی ایرانی چه قدر عمیق است و وقتیکه حتی برای تصویر، موسیقی میسازد بازهم چه قدر ماهرانه و خوب از نغمات ایرانی استفاده میکند. همین موضوع باعث شد که بیشتر به موسیقی فیلم علاقهمند شوم.
هیچگاه در دوران هنرستان از سوی فرهاد فخرالدینی مورد تنبیه واقع شدید؟
آن زمان در سنی بودم که خیلی جرئت نمیکردم به سمت آقای فخرالدینی بروم! چون در هنرستان شخصیتی بسیار جدی بودند. ما سر کلاس تئوری، بسیار شیطان بودیم و گاهی شیطنت میکردیم. ایشان یکبار من را سر کلاس، غافلگیر کرد و با تمام مهربانیهایش، به من تذکر داد و گفت «یادت باشد که اینجا کلاس من است. شوخی نداریم و حواست باشد.» من آن لحظه خیلی ترسیدم ولی این تذکر بسیار اثرگذار بود. اگر پیش از آن سر کلاس هفتاد درصد تمرکز داشتم، بعد از تذکری که از فرهاد فخرالدینی گرفتم، صد درصد سر کلاسهای ایشان تمرکز داشتم. چیزی که در هنرستان برای ما خیلی آموزنده بود، جدیت معلمان و شخص فرهاد فخرالدینی بود. ایشان بهقدری روی کاری که انجام میداد تعصب مثبت و خوب داشت که برای همه ما جنبه آموزنده پیدا میکرد.
اگر کسی در هنرستان این خصوصیات و اخلاقیات را درک نمیکرد، احتمال مطرب شدنش و کشیده شدن به راههای دیگر وجود داشت، البته بسیاری هم کشیده شدند ولی اگر کسی به نمونههایی مثل فرهاد فخرالدینی و آقای دهلوی نگاه میکرد و از آنها یاد میگرفت وارد بخش معنوی موسیقی میشد. به نظرم چهره استاد فخرالدینی، بخش معنوی موسیقی ایران است که باید به آن احترام گذاشت.
انتهای پیام/