مدیریت شهری، کماکان در برنامهریزیها به کودکان بیتوجه است
چراغ خاموش شهرهای دوستدار کودک
فقط یکبار اجازه داشت که بدون همراهی مادر و پدر سوار تاکسی شود و در خیابان کناری خانهشان، با دوستانش آبمیوه بخورد. از میان تمام خاطرات کودکیاش، رهای ششساله را یادش مانده که عصرهای پنجشنبه با مادرش به پارک میرفته و از وسایل بازی، سرسره سوار میشده. یکی از همان روزها و در همان بالا و پایین رفتنها از سرسره بود که زمین خورد، دست راستش شکست و روزهای زیادی درد کشید. پارک رفتن تعطیل شد. خاطرهٔ شکستن دست، حالا رهای ۱۶ساله را حتی یک روز هم بهحال خود نمیگذارد.
رخدادشهر: بهانهای شد برای همراهی پدر یا مادر در تمام گردش و تفریحهای دوستانه و تنها نبودنش: «سرسرهٔ استاندارد نبود.» در تمام ده سالی که از شکستن دست رها میگذشت، مادرش هر بار که به خاطرهٔ آن برمیخورد، همین جمله را میگوید؛ جملهای که مأمور پارک و پدرومادر باقی بچهها و حتی کارشناس شهرداری منطقه هم آن را تأیید کردند. کودکی رها در همان ششسالگی تمام شد، بعدتر که سروکلهٔ درس و مدرسه پیدا شد، دیگر دلیلی هم برای اصرار رها به پارک رفتن نماند. از شهر، رفتوآمد به مدرسه ماند و گهگاهی مهمانی رفتن با خانواده، آنهم با خودرو.
رها، دوستان زیادی شبیه خودش دارد. کودکان و نوجوانانی که تصویر و خاطرهای از شهر ندارند. سالهای زیادیست که متولیان امر شهری تلاش میکنند تا برای کودکان و نوجوانان در شهر جایی باز کنند؛ با ایدههایی که با عبارت «شهر دوستدار کودک» دنبال میشود. اصطلاح شهر دوستدار کودک را اولینبار یونیسف در قرن ۲۱ بهکار برد. این اصطلاح سیاستگذاران حوزهٔ شهری را مجاب میکرد تا زمینههایی برای حضور کودک و حفاظت از حقوق کودک در شهرها ایجاد کنند.
در ایران نخستین تلاشها برای ایجاد شهر دوستدار کودک از دههٔ ۸۰ شکل گرفت. در دههٔ ۸۰ پیش از آنکه سیاستگذار دست بهکار شود، این فعالان مستقل در شهرها بودند که به فکر ایجاد فضاهای امنی برای کودکان افتادند. نمونهٔ بارز آن شهر «اِوَز» در استان فارس بود. پیش از آنکه بحث شهرهای پایلوت به میان بیاید، اوز با دست خالی به فکر ایجاد شهر دوستدار کودک افتاد. افزایش فضای سبز، ایجاد زمین ورزش، احداث رمپ از جمله زیرساختهایی بودند که شهرداری اوز آنها را اجرایی کرد. غیر از زیرساختها، ترویج کتابخوانی و ترویج آموزش پیماننامهٔ حقوق کودک دیگر اقداماتی بودند که فعالان حوزهٔ کودک اوز از اجرای آنها دست نکشیدند و اوز را به یکی از سه هزار شهر امن برای کودکان تبدیل کردند.
موسی پژوهان، مدیر پروژهٔ شهرهای دوستدار کودک: مشارکت کودکان در این حوزه اصلاً وجود ندارد. بهطور کلی سیستمهای برنامهریزی و مدیریتی ما مشارکتناپذیر یا بهعبارت بهتر ضدمشارکت است. در مباحث حوزهٔ کودک هیچوقت به کودکانمان مشارکت و کار گروهی را یاد ندادیم. درحالیکه شهر دوستدار کودک بدون مشارکت کودکان اصلاً محقق نمیشود
بعد از اوز در چند سال اخیر، ۱۲ شهر دیگر هم بهعنوان شهر پایلوت دوستدار کودک انتخاب شدند، از شیراز و مشهد و تبریز گرفته تا تهران و همدان و سمنان و یزد.
سال ۹۷ فصل تازهای آغاز شد. سازمان دهیاریها و شهرداریهای وزارت کشور، آییننامهٔ اجرایی شهرهای دوستدار کودک را ابلاغ کرد. پیشازآن البته برخی شهرها بهصورت مستقل طرحها و لوایح مربوط به شهر دوستدار کودک را در شوراهای شهرشان تصویب کرده بودند. مثل تهران که پارلمان شهری دورهٔ پنجمش در آییننامهٔ اجرایی که سال ۹۴ تدوین کرده بود، بازنگری کرد و درنهایت آن را تصویب کرد. مرداد ۱۴۰۰ اما بهنظر میرسید که همهچیز بهنفع شهرهای دوستدار کودک تمام شود.
شورایعالی معماری و شهرسازی «الزامات و ضوابط عام شهر دوستدار کودک» را تصویب کرد. مصوبه، روی حضور همهٔ کودکان در همهٔ فضاهای عمومی شهرها تأکید داشت و چندباری هم به ایجاد محیطهای شاد و ایمن برای بازی و پرورش خلاقیت کودکان اشاره کرد. در متن مصوبه به ایجاد زیرساختهای فنی و عمرانی برای حضور کودکان در شهر هم اشاره شد. مصوبهٔ شورایعالی معماری و شهرسازی همان زمان بسیاری از فعالان حوزهٔ کودک را خرسند کرد. «فرزانه صادق مالواجرد» که آن زمان دبیر شورایعالی معماری و شهرسازی بود، مصوبهٔ شورا را برای تمام شهرداریها لازمالاجرا دانست و تأکید داشت که مصوبه حکم قانون را دارد. از نظر او نقطهقوت این مصوبه توجهش به فضاهای بازی کودکان بود.
همکاری یونیسف با وزارت کشور در سالهای منتهی به قرن تازه و البته آخرین مصوبهٔ شورایعالی معماری و شهرسازی بسیاری را به آیندهٔ شهرهای دوستدار کودک امیدوار کرده بود. «مجتبی دانشور»، مدیرکل آموزشهای شهروندی شهرداری تهران یکی از همینها بود. او در سال ۹۹ به تسنیم گفته بود که توافق میان وزارت کشور و یونیسف کار را برای شهرداریها جدیتر کرده است و برای رسیدن به چشمانداز باید تکالیف محولشده را با جدیت دنبال کرد. توافقی که دانشور از آن حرف زده بود، اما ملغی شده است. آنطور که «موسی پژوهان»، مدیر پروژهٔ شهرهای دوستدار کودک میگوید دیگر خبری از تفاهمنامه و تعهدات شهرداری نیست؛ تعهداتی که شهرداریها را وادار به ایجاد زیرساخت و تدوین برنامه میکرد. او دلیل نبود تفاهمنامهها را کرونا میداند و البته تغییر دولت و تغییر مدیران شهری و اولویت نداشتن شهرهای دوستدار کودک در سیاستهای مدیریت شهری جدید. اینها همه سرنوشت شهرهای دوستدار کودک را در هالهای از ابهام قرار داده است.
«مژگان انصاری»، کنشگر شهری میگوید چراغ شهرهای دوستدار کودک تقریباً در بیشتر شهرهای پایلوت خاموش مانده است: «آنطور که از مستندات مشخص است، فقط شهر همدان اندکی فعال مانده است، اما تقریباً بیشتر شهرها بعد از تغییراتی که در مدیریت شهری ایجاد شد، فعالیتهایشان متوقف شده است.» صحبتهای او را موسی پژوهان هم تأیید میکند، اما او از ادامه مسیر ناامید نیست: «اقداماتی که شروع کردیم، متوقف نشده است؛ ما این اسناد را برای ۵۰ سال آینده نوشتیم. مطمئنم اسنادی که ما تهیه کردیم را روزی افرادی از کتابخانه بیرون میآورند و با شور و شوق آن را اجرا میکنند.»
شهرهای دیگر چه کردند؟
برای اینکه شهرهای ایران کودکانشان را دوست داشته باشند، اقدامات محدودی صورت گرفت. بنابر گفتههای انصاری، بیشتر شهرها بیشازآنکه به زیرساخت فکر کنند به رویداد اندیشیدند. یکی از اقدامات مثبت از نظر او در اصفهان انجام شد: «در اصفهان با حضور خود کودکان شورای مشورتی تشکیل دادند. در این شورا حتی از کودکان با نیازهای خاص هم دعوت شد تا دربارهٔ خواستههایشان از شهر بگویند. در شیراز نیز گذر کودک ساخته شد.» این گذر به گفتهٔ او فضایی موقتی برای بازی و شادی کودکان بود. گذر کودکانه چندسالی هم در شیراز برپا ماند. این کنشگر شهری همچنین یزد را یکی از شهرهای پیشرو در پذیرایی از کودکان معرفی میکند. یزدیها معتقد بودند که شهر دوستدار کودک شهری است که تمام کودکان فارغ از قوم و سطح اجتماعیشان مورد توجه قرار بگیرند. ایجاد مراکز نگهداری و آموزش کودکان کار و دادن آن به بهزیستی و حمایت از مدرسهٔ ویژهٔ تحصیل کودکان اتباع از اقدامات مدیریت شهری یزد در مسیر شهرهای دوستدار کودک بود.
کودکان در شهرها نامرئی شدند
فارغ از کرونا و تغییر مدیریت شهری که دو اتفاق ناگزیر پیش روی سرنوشت شهرهای دوستدار کودک بود، کنشگران شهری به ماجرا با عینک دیگری نگاه میکنند. «کریم آسایش»، فعال حوزهٔ شهری که در تدوین اسناد شهرهای دوستدار کودک همکار بوده، معتقد است که ابلاغ نشدن شیوهنامههای پیوست سند الزامات و ضوابط عام شهر دوستدار کودک یکی از دلایل کندی یا توقف اجرای شهر دوستدار کودک در شهرهاست. او مانع دیگر بر سر اجرای این پروژه را تدوین نکردن شیوهنامهٔ برنامهٔ عملیاتی پنجسالهٔ شهر دوستدار کودک میداند: «پیگیری نکردن چکلیست چارچوب انطباق طرحهای توسعهٔ شهری و روستایی با ملاحظات دوستدار کودک در کمیتههای فنی شورایعالی معماری و شهرسازی ایران، مشکلات و محدودیتها و ممنوعیتها برای سازمانهای مردمنهاد مرتبط با کودکان، از جمله جمعیت امداد دانشجویی-مردمی امام علی و شبکهٔ یاری کودکان کار و همچنین نبود درک درست دستگاهها از مسائل کودک، مانند بازگشت جمعآوری به آییننامهٔ ساماندهی کودکان کار و خیابان از جمله موانع ریز و درشت پیش روی شهرهای دوستدار کودک است.»
دیدگاه موسی پژوهان دربارهٔ موفق نبودن شهرهای دوستدار کودک با آسایش چند تفاوت دارد. او بیشتر مشکل را متوجه سیاستگذاران میداند که یا به حوزهٔ کودک و نوجوان آگاهی ندارند، یا تمایلشان به فعالیت در این حوزه اندک است. پژوهان که همراه با دوستانش تمام اقداماتی که برای شروع کار لازم بوده را تهیه و ابلاغ کرده، اما معتقد است ارادهای برای اجرای آن در سطح کلان وجود ندارد: «همچنان که ارادهای برای از بین بردن خیلی از مشکلات در سطح کشور وجود ندارد، ارادهای برای کار در حوزهٔ کودک نیز وجود ندارد و همهٔ تلاشها شخصی بوده است.»
او میگوید که هر سال حدود چهار تا پنج هزار کودک در تصادفات جادهای و درونشهری در کشور میمیرند و این آمار مؤید نامناسب بودن زیرساختهای ایران برای کودکان است: «شهرهای ما امنیت و ایمنی برای حضور کودکان را ندارند، اغلبشان اتومبیلمحورند، فضای بازی -چه بازیکده در سطح محلی و چه شهربازی- کم داریم، خیابانها خطکشی مناسب ندارند.» او بازی ندادن کودکان در سیاستگذاری شهری را هم مانع دیگر اجرای درست شهرهای دوستدار کودک میداند: «یک مشکل دیگر این است که مشارکت کودکان در این حوزه اصلاً وجود ندارد. بهطور کلی سیستمهای برنامهریزی و مدیریتی ما مشارکتناپذیر یا بهعبارت بهتر ضدمشارکت است و بهقول ارنشتاین (معمار نروژی) بیشتر شامل فریب مشارکت است؛ چه مشارکت سیاسی، چه اجتماعی و چه فرهنگی. درواقع مشارکتها فقط یک برگ رأی است، فریب مشارکت است تا مشارکت واقعی.
پیام ما نوشت، در مباحث حوزهٔ کودک هیچوقت به کودکانمان مشارکت و کار گروهی را یاد ندادیم. درحالیکه شهر دوستدار کودک بدون مشارکت کودکان اصلاً محقق نمیشود و امکانپذیر نیست.» موضوع بعدی که پژوهان روی آن دست میگذارد، مسئلهای فرهنگی-خانوادگی است، موضوعی که شاید به قصهٔ رها در ابتدای این گزارش هم بیربط نباشد: «بازی را حرفه و شغل کودک نمیدانیم، فارغ از اینکه سیستم مدیریت شهری و آموزشی ما فشل است، گاهی پدران و مادران هم کنجکاوی کودک را نشان از بیادبی او میدانند، غافل از اینکه این موضوع یکی از اصول اولیه و سادهٔ کنوانسیون حقوق جهانی کودک است؛ بهعبارتی بازی شغل کودک است. وقتی به بهانهٔ اینکه وسیله میشکند یا شلوغ میکند، بازی را از کودک میگیرند، گویی که شغلش را از او گرفتهاند و وقتی شغل کسی را از او بگیرند دچار استرسهای روانی و مشکلات میشود. همین فشار و پیامدها برای کودک هم وجود دارد.»
او همچنین اضافه میکند که در سمنها و سایر گروههای مردمی نیز مطالبهای برای اجرای این سیاستها و بررسی اسناد وجود ندارد. پژوهان میگوید همیشه نباید پرسید که دولت برای کودکان چه کرده است، بلکه ما باید بپرسیم که خودمان برای حقوق کودکان چه کردهایم.
پول، دست مدیران شهری را بست
منابع مالی همیشه جلوی دستوپای ایدههای نو را میگیرند. پژوهان میگوید کل بودجهٔ اختصاص پیداکرده به شهرهای دوستدار کودک از چند میلیارد بیشتر نمیشود، چند میلیاردی که البته بیشتر وقتها خرج تحقیق و بررسی میشود. شهرداری تهران که عریض و طویلترین سیستم مالیه را در میان سایر شهرهای دوستدار کودک دارد، در بودجهای که برای سال ۱۴۰۲ به پارلمان شهری ارائه کرده است، میخواهد فقط ۴۳ میلیارد تومان خرج اجرای مصوبات کمیتهٔ شهرهای دوستدار کودک کند.
این عدد بهخودیخود توجیهی برای خانهنشین کردن کودکان است، دختران و پسرانی شبیه رها که شهر به آنها آسیب زد و احتمالاً در آینده هم بهسختی پذیرای آنها باشد. سرنوشت شهرهای دوستدار کودک با این موانع، به گفتهٔ فعالان حوزهٔ اجتماعی روشن نیست.
انتهای پیام/