رخدادشهر: هادی خانیکی - 2) جمعه 9 ارديبهشت كه بر اساس عهدي قديم و جانفرسا در روزي «پيشا شيميايي» يا «پسا شيميايي»، ساعاتي خوش را با دكتر شفيعيكدكني و تني چند از دوستان به گفتوگو نشستيم، استاد زاويه ورود و ارتباط من را مواجهه با سرطان و گفتوگو با خويش و گفتوگو با ديگري بر سر آن، براي جامعه، بيماران و درمانگران، اميدبخش و راهگشا دانستند؛ اميد دارم كه چنين باشد. چون اين سخن را «معلمانه» ميدانم و «متعلمانه» ميفهمم، چنانچه در همه اين روزها محبت و لطف و دعاي معلمان و استادان دورههاي مختلف تحصيلم در كنار محبت و لطف و دعاي دانشآموزان و دانشجويان قديم و جديدم، سخت بر توان معنوي و روحي من ميافزود.
3) دوست دارم اگر بتوانم به كمك مهمان ناخواندهام – سرطان - زيستهها، تجربهها و آموختههايم را از زندگي سرطاني بازگو كنم كه شايد بتواند به جاي بيمها، اميد بنشاند و افقي نو بگشايد. تاكنون چند پارهاي در اين باره نوشتهام كه شايد بتواند - گرچه پر از نقص و گسستگي است - اما ممكن است فتح بابي براي تابآوري و تداوم زندگي باشد. امروز گفتم اشارهاي كنم به مفهومي كه سوزان سانتاگ فيلسوف، نظريهپرداز ادبي، فعال مدني، فيلمساز، نويسنده و معلم امريكايي در رويارويي طولانياش با سرطان داشته است. «بيماري به نام يك استعاره»، تصويري واقعبينانه اما اميدبخش از بيماري سخت ارايه ميكند. سخن او در اين باره خواندني است: «بيماري، بخش تاريك زندگي ما است.
سرزميني سختتر و دشوارتر براي زندگي. هر يك از ما از نخستين روز تولد، تابعيت دوگانه داريم و به دو كشور تعلق داريم. كشور سلامت و كشور بيماري. هرچند همه ما ترجيح ميدهيم كه همواره گذرنامه خوب سرزمين سلامت در دستان مان باشد، اما دير يا زود، حتي اگر براي مدت كوتاه، وادار ميشويم با گذرنامه سرزمين بيماران، تردد كرده و درآنجا اقامت كنيم. آنچه ميخواهم به شرح و بررسياش بپردازم، مهاجرت و سبك زندگي در هر يك از اين قلمروها نيست؛ بلكه بررسي احساسات و تعبيرهاي خيالپردازانهاي است كه با وضعيت بيماري گره خورده است. من ميدانم كه بيماري يك استعاره نيست و اتفاقا واقعيترين و سالمترين و خالصترين شكل درك بيماري، به شدت با استعاره فاصله دارد و بيماري براي پوشاندن لباس استعاره بر تن خود مقاومت ميكند. اما اگر وارد شويد به سرزمين بيماري سفر كنيد و به قلمروي آن وارد شويد، ناگزير خواهيد بود با استعارههاي تيره و ترسناكي كه از سرزمين بيماري برايتان ترسيم ميكنند، روبهرو شويد.»
4) سانتاگ كه خود دوبار به سرطان مبتلا شد، از تاثيرهاي منفي اين طرز تلقيها بر ديدگاهها و افكار بيماران ميگويد. اين انتقاد او را ميتوان نقدي اجتماعي به شمار آورد. نقدي كه به استعارههاي موجود از بيماريها ميتازد. اين نويسنده و منتقد از تاثير و قدرت برخي كلمات و استعارات سخن ميگويد. استعارههايي كه بيماران نيازمند اميد را نااميدتر از هميشه ميسازد. او معتقد است كه نيروي اميد عامل موثري در بهبودي است، اما تصورهاي نابهجا، امكان اميدواري را از بيماران دريغ ميكنند. او ميگويد كه وقتي مردم بيماريها را نميشناسند، هالهاي از ترس و ابهام آن بيماريها را فرا ميگيرد. در حدي كه حتي پزشك نيز دوست ندارد مستقيم به بيمار بگويد سرطان دارد.
5) سانتاگ نشان ميدهد كه استعارهها و اسطورهها، پيرامون برخي بيماريها به ويژه بيماري سرطان چه اثر مخربي بر درد و رنجهاي بيماران داشته و در اغلب موارد آنان را از پيگيري روشهاي مناسب درماني باز ميدارد. او با زدودن اين اسطورهها، پرده از چهرههاي اصلي آن بر ميدارد - اينكه چيزي نيست جز يك بيماري صرف كه بايد به دنبال بهبود آن همچون بيماريهاي ديگر بود - استعارهها در سنت فلسفه زبان به عنوان دو هدف اصلي در ارتباطات، يعني «توضيح» و «نظريهپردازي» تحليل ميشوند. استعارهها با برجسته كردن برخي از ويژگيهاي حوزه هدف، جنبههاي ديگري را كه ميتوانند مرتبط باشند، پنهان ميكنند. از سوي ديگر، استعارهها شباهتهايي ايجاد ميكنند كه منجر به «معاني ظهوري ميشوند كه مستقيما به مقاصد ارتباطي گويندگان يا نويسندگان محدود نميشود.» اين دو كاركرد ارتباطي عمومي استعاره، تمايزهاي بسياري را ارايه ميكنند كه نياز به بررسي بيشتر دارد. به ويژه توضيح را ميتوان به عنوان «انتقال فهم» از يك طرف به طرف ديگر تعريف كرد كه به دستيابي به هدف جمعي گفتوگو كمك ميكند. در اين معنا، توضيح ميتواند با هدف اشتراك دانش يا تعقيب اهداف گفتوگوي متمايز، مانند تصميمگيري، متقاعد كردن، كشف يا آزمايش فرضيههاي جديد و... باشد. به اين اعتبار تصويرسازي درست، شفافسازي و متقاعدسازي آن هم در منظري گفتوگويي ميتواند براي مواجهه با سرطان موثر و كارساز باشد.